تقدیم به پیشگاه مهدی فاطمه ...

یا صاحب الزمان...

.

من از اشکی که میریزد ز چشم یار میترسم

از آن روزی که مولایم شود بیمار میترسم!

.

همه ماندیم در جهلی شبیه عهد دقیانوس

من از خوابیدن مهدی درون غار میترسم!

.

رها کن صحبت یعقوب و کوری و غم و فرزند

من از گرداندن یوسف سر بازار میترسم!

.

همه گویند این جمعه بیا اما درنگی کن

از اینکه باز عاشورا شود تکرار میترسم!

.

سحر شد آمده خورشید اما آسمان ابریست

من از بی مهری این ابرهای تار میترسم!

.

تمام عمر خود را نوکر این خاندان خواندم

از آن روزی که این منصب کنم انکار میترسم!

.

طبیبم داده پیغامم بیا دارویت آماده است

از آن شرمی که دارم از رخ عطار میترسم!

.

شنیدم روز وشب از دیده ات خون جگر ریزد

من از بیماری آن دیده خونبار میترسم!

.

به وقت ترس و تنهایی، تو هستی تکیه گاهم

مرا تنها میان قبر خود نگذار، میترسم!

.

دلت بشکسته از من، لکن ای دلدار رحمی کن

که از نفرین و از عاق پدر بسیار میترسم!

.

هزاران بار رفتم، ولی شرمنده برگشتم 

ز هجرانت نترسیدم ولی این بار میترسم!

.

دمی وصلم ، دمی فصلم، دمی قبضم، دمی بستم

من از بیچارگیِ آخرِ این کار میترسم.....